Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هفته نامه صدا - گلاويژ نادري: «ملي و راه هاي نرفته اش» چهاردهمين فيلم تهمينه ميلاني است. حالا نزديک به سي سال است که از کارگرداني اولين فيلمش مي گذرد. اين فيلم به سختي پروانه ساخت گرفت، فيلمنامه آن بارها تحت مميزي و اصلاحيه قرار گرفت و سرانجام ميلاني رضايت به اعمال اصلاحات داد اما به گفته خودش فيلم را طوري ساخت که مي خواست نه آن طور که شوراي صدور پروانه ساخت از او خواسته بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ميلاني در اين گفتگو درباره دغدغه ها و انگيزه هاي ساخت اين فيلم صحبت کرد و تاکيد کرد فيلمسازي در اين دوره از هر زمان ديگري براي او سخت تر شده است.
قرار بود فيلم تابستان اکران شود، چطور شد که اکران آن به ماه محرم و اين موقع از سال رسيد؟
- بله، ابتدا قرار بود فيلم مرداد اکران شود اما از آنجا که سازمان ها و ارگان ها هم اين روزها به صورت فعال فيلم مي سازند، فيلم هاي خودشان را در فصل هاي خوب با استفاده از سينماها و امکاناتي که دارند اکران مي کنند، حتي اگر فيلم هاي شان مناسب تابستان نباشد و يا نفروشد. حساب زد و بندهاي دوستانه بخش خصوصي هم که جاي خود دارد. اما بدترين قسمت ماجراي اکران فيلم «مَلي و راه هاي نرفته اش» آنجا بود که فيلم همزمان با ماه محرم و به صورت نيم بها اکران شد در حالي که متخصصين امور همگي معتقد بودند که فيلم ما براي جلب تماشاگران نيازي به نيم بها شدن ندارد.

فيلمي که کارگردانش من باشم مخاطب ميليوني خود را دارد. پنج، شش روز هم براي عاشورا و تاسوعا سينما را تعطيل کردند! با اين کار، کمر هر فيلمي حتي اگر شاهکار تاريخ سينما هم باشد مي شکند.
اعتراض نکرديد؟
- چرا همسرم آقاي نيک بين به اين تصميم گيري اعتراض کردند و منتظر نتيجه هستيم. ما مي خواهيم بدانيم بر چه اساس و منطقي قيمت بليت سينما را با شروع اکران فيلم نيم بها کرده اند؟ چرا از ما که صاحب فيلم هستيم چيزي نپرسيدند؟ آن هم فيلمي که حمايتي از آن نشده است؟ اين يعني چه؟ خيلي غم انگيز است که اين کارها را با فيلم هاي سينماي مستقل انجام مي دهند. گويي عزم بر اين است تا تهيه کنندگان مستقل از سينما بيرون بروند و سينما کاملا زير نظر ارگان ها اداره و کنترل شود.
يعني برخلاف تمام شعارهايي که در حمايت از سينماي مستقل مي دهند.
- بله، شعار مي دهند. فيلم «مَلي و راه هاي نرفته اش» يکي از معدود فيلم هاي مستقل امسال است. من و همسرم با پول خودمان اين فيلم را ساخته ايم. البته ناگفته نماند هزاران سنگ سر راه ما انداختند که اصلا فيلم را نسازيم. خود من زجرکش شدم تا اين فيلم ساخته شد. هر شب با کابوس مي خوابيدم. وسط فيلمبرداري دادگاه انقلاب مي رفتم. اين استعدادکشي و نقدکشي از کجا مي آيد؟
جرياني تعدادي فيلم مي سازد و براي تبليغ سياست هاي خود تاريخ دوره اي از ايران را وارونه جلوه مي دهد، حالا براي درخشش فيلم هايش عرصه را خالي مي خواهد و بهترين زمان اکران را از آن خود مي کند. داستان تلخي است. شما فيلم هاي فجر امسال و هيئتي که فيلم ها را انتخاب کردند را ببينيد. فيلم هاي قوي را کنار گذاشتند و فيلم هاي خودشان را با کلي فيلم متوسط کنار هم چيدند تا فيلم خودشان به چشم بيايد.
مطمئنا در نهايت موفق نخواهند بود چون سينما مصادره شدني نيست. اما شک ندارم که به بدنه سينماي مستقل ضربه سختي وارد خواهند کرد که قطعا به ضرر فرهنگ کشور است. وضعيت خوبي نيست، فيلم هاي ساخته شده اغلب زير متوسط است. امکانات فرهنگي در اختيار گروه هاي قابل کنترل است. ببينيد سينما را به کجا مي برند. من داور جشن خانه سينما بودم و اغلب فيلم هاي پارسال را ديدم اما نتوانستم ادامه بدهم و فيلم ها را داوري کنم. فيلم ها اغلب ضعيف بودند. فيلم قصه گو اندک است.
اغلب فيلم ها در آپارتمان و فضاهاي بسته و کوچک و سياه اتفاق مي افتد. دوربين روي دست هيچ حساب و تابي ندارد. دکوپاژ و ميزانسن حرفه اي کمتر ديده مي شود يا اصلا وجود ندارد. بخش عمده اي از علت توليد چنين فيلم هايي شوراي صدور پروانه ساخت است. اين شورا اصرار دارد به فيلمنامه هاي خوب پروانه ساخت ندهد. از جمله به چند فيلمنامه که من نوشتم مجوز ندادند.
فيلمنامه هاي «عاشق کشي» و «فري کثيف» را رد کردند. فيلم هاي من قصه گو هستند و با بهره گيري از بهترين فيلمبرداران، بهترين صدابردار، بهترين تدوينگر و گريمور و ... جان مي گيرند اما با همه رنج ها وقتي فيلم ساخته شد، نمي گذارند درست اکران شود! اين چه سياستي است؟ بليط سينما را مي خرند و به ادارات دولتي مي دهند تا فروش فيلم هاي شان که نمي فروشد را خوب نشان بدهند.
اين که سينما نشد! فيلم ما در اکران محرم، با بليت نيم بها طي دو هفته نزديک يک ميليارد فروخته است، اما مي تواند با يک اکران مناسب، ده ميليارد بفروشد. چرا مانع مي شوند. نه به خاطر سودآوري براي ما، بلکه براي اين که سينماي مستقل و بدنه رشد کند.

گويا فيلمنامه «مَلي و راه هاي نرفته اش» به سختي پروانه ساخت گرفت.
- بله، براي اولين بار است که مي گويم، «مَلي و راه هاي نرفته اش»، فيلمنامه اي که شورا به آن مجوز داده نيست، فيلمنامه اي است که همان ابتدا براي شان فرستادم اما اصلاحيه هاي پي در پي و بي منطق از آن شير بي بال و اشکم به جا گذاشت.
بنابراين هنگام ساخت فيلم من به نظر مشاوران حقوقي، اجتماعي و روانشناسي فيلمنامه گوش کردم نه شورا. داستان فيلم هاي من علمي است و من به آن وفادارم. طبعا بعد از ساخته شدن فيلم برخي از اعضاي شورا بر آشفته شدند و از همانجا شروع به نفرت پراکني عليه فيلم کردند تا اين که با تغيير معاونت سينمايي، همه چيز به خير گذشت.
چه اصلاحيه هايي دادند؟
- اول از همه گفتند بايد شخصيت نير را از فيلمنامه حذف کنم. بعدها با کلي بحث و گفتگو گفتند نير را بايد تنبيه کنم. غافل از اين که شخصيت نير در جامعه ما هر روز دارد بيشتر مي شود و بايد بررسي و تجزيه و تحليل شود. نير به عنوان يک پديده اجتماعي و دايره بسته اي که در آن قرار دارد و واکنش هاي او به موقعيت خودش و صدمه اي که به ديگران مي زند بايد واکاوي شود، نه اين که تنبيه شود و درس عبرت ديگران!
من هرگز نير را در هيچ فيلمي تنبيه نخواهم کرد چون زناني مثل او را نمي توان قضاوت کرد، بلکه بايد شرايط زيستي او را تغيير داد. ما مي گوييم اين زن ها را در جامعه ببينيد، نه اين که آنها را به سزاي ننگين اعمال شان برسانيد و از بين ببريد. گفتند اسم سيامک را که قبلا عباس بود عوض کن، پذيرفتم. گفتند خانواده سيامک نبايد مذهبي باشند، پذيرفتم، چون تاثيري در قصه نداشت. گفتند شخصيت پدر و پدرسالاري را حذف کنيد و بگوييد سيامک به خودي خود سختگير است.
براي شان توضيح دادم که قصد ما نمايش يک مرد پارانوئيد و بيمار وسواسي نيست، که هدف نمايش چرخه خشونت است و بيماري سيامک يک بيماري اجتماعي است و نه فردي. حتي يکي از اعضاي شورا به من گفت يکي از اعضا، خودش را در قالب سيامک مي بيند، عوضش کن تا پروانه بدهد. يک روز گفتم اصلاحيه هاي تان را بدهيد من همه را اعمال کنم ولي فيلمبرداري که شروع شد، با اضطراب زياد همان متن علمي را جلوي دوربين بردم.
اما شما هم به هر حال نير را به نوعي تنبيه مي کنيد.
- نه، تنبيه نمي کنم. سرگردانش مي کنم چون اگر بماند، اتفاق ناگواري برايش مي افتد و براي عبرت ديگران به سختي تنبيه مي شود. امثال نير در جامعه جايي ندارند و تنها بر اساس قوانين خشک قضاوت مي شوند. ما براي آدم هايي شبيه او دل مي سوزانيم. زناني که در خانه پدري کتک مي خورند، براي فرار از محيط خشن خانواده تن به ازدواج با مردان بي سر و زبان مي دهند که ديگر کتک نخورند، اما نمي دانند که بايد با مردي زندگي کنند که قادر به رفع نيازهاي انساني ايشان باشد.
طبعا زناني مثل نير علاقه اي به بازگشت به محيط خشن خانه پدري ندارند، بنابراين رفتارهاي پر خطر و آسيب زايي از ايشان سر مي زند که جامعه را گرفتار مي کند. چند روز پيش منتقد جواني به دفتر من آمده بود و مي گفت چند منتقد ميانسال سنتي، به قدري از فيلمت عصبي شده اند که گروهي گرد آورده اند تا پنبه فيلمت را بزنند. اين همان ديدگاه سنتي و ذهنيت مردسالارانه اي است که من به چالش مي کشم.
آيا براي فيلم ديگري هم اين کار را مي کنند؟ البته که نه. ما از تغيير حرف مي زنيم و اين سخت است، خصوصا براي آدم هايي که تفکر جا افتاده و قالبي دارند. ما مي گوييم اگر جامعه را به روز نکنيد، صدمه پشت صدمه به وجود خواهد آمد، اگر زني شوهرش را دوست ندارد، بگذاريد از زندگي او خارج شود، اين عمل براي آن مرد هم بهتر است اما آنها خواهان حفظ نظم موجود هستند، بي خبر از اين که اين نظم با خيل اطلاعات امروزه جوانان در حال فروپاشي است.
چرا فيلم را در جشنواره فجر نمايش ندادند و در بخش بين الملل پذيرفتند.
- داستان شرکت در جشنواره خيلي غم انگيز است. ما اصلا تمايلي به شرکت دادن فيلم در جشنواره نداشتيم. يکي از مسئولان بلندپايه جشنواره به دفتر من آمد و از من خواست فيلم را به طور خصوصي براي او نمايش بدهم. فيلم را تماشا کرد و آنقدر تحت تاثير قرار گرفت که گفت خيلي فيلم زيبايي است و همه جايزه هاي امسال را درو مي کند. بازيگر نقش اول زن و مرد، فيلمبردار و ... جايزه مي گيرند.
فيلم را با اصرار خودش برد. فرداي آن روز يکي از خبرنگاران خبرگزاري فارس هر چه دلش مي خواست درباره فيلم نوشت که يکي صداي يکي از منتقدان جوان را در آورد. او نوشت مگر قرار نبوده است که فقط هيات هفت نفره انتخاب فيلم ها را ببينند؟ شما از کجا مي دانيد موضوع فيلم چيست؟ البته هيات انتخاب هم در مصاحبه اي تک نفره و براي دفاع از عملکرد ناصواب شان هر چه دلتان بخواهد بار من و فيلمم کردند تا جشنواره بين المللي فجر که فيلم به بخش مسابقه دعوت شد و اين بار من و همسرم در اعتراض به فجر داخلي، فيلم را به جشنواره نداديم.

چطور به فيلم پروانه نمايش دادند در حالي که اصلاحيه را اعمال نکرديد؟
- چرا، بعضي اصلاحيه ها که تاثيري در فيلم نداشت انجام گرفت. اسم عباس را سيامک کرديم و خانواده مذهبي هم در فيلم وجود ندارد. اما به جنبه هاي علمي فيلمنامه دست نزديم تا اين که معاون وزير عوض شد و فيلم را ديدند و پسنديدند. نگرش ايشان با معاون سينمايي قبلي تفاوت داشت. ما هميشه به اين اميد فيلم مي سازيم چون مي دانيم شوراها با سليقه هاي فردي خود قضاوت مي کنند و اگر اين سليقه ها کنار برود، احتمال اين که شرايط عوض شود، وجود دارد اما فيلم اگر با نظر شوراي قبلي ساخته شود، ديگر نمي توان چيزي را عوض کرد.
پس فکر مي کنيد بعد از گذشت اين سال ها فيلمسازي براي شما سخت تر شده است؟
- بله، خيلي سخت تر. «مَلي و راه هاي نرفته اش»، بعد از چند فيلمنامه اي است که به وزارت ارشاد فرستادم تا توانستم مجوز بگيرم. دوره آقاي ايوبي بد بود. ايشان موافق ساخت فيلمنامه «تنهايي پرهياهو» که همه ارگان ها آن را تاييد کردند، بود اما با اولين حمله اي که به ايشان شد ميدان را خالي کردند اما مطمئنا در دوره آقاي مهندس حيدريان آن هم ساخته خواهد شد.
دوره هاي قبل مديريت وزارت ارشاد هم اينطور بود؟ يعني قبل از دوره اصلاحات؟
- نه، به اين شدت سختگير نبودند. من در دوره رياست جمهوري آقاي رفسنجاني شروع به کار کردم، که در آن دوره آقاي خاتمي وزير ارشاد بودند. آن زمان هم سختگيري وجود داشت اما نه به اندازه حالا يا حداقل اين حسن را داشت که توهين وجود نداشت. به هر حال آن زمان هم فيلمنامه اولين فيلمم «بچه هاي طلاق» را هشت بار بازنويسي کردم. شوراي آن زمان هم مي گفتند اين فيلمنامه مشکل بچه هاي استکي خور است و نبايد آن را بسازيد. «دو زن» را هم هفت سال طول کشيد تا ساختم.
فکر مي کنيد چرا اين ميزان مخالفت با شما وجود دارد؟
- چون من از تغيير و به روز شدن حرف مي زنم و اغلب ايشان، آدم هايي با نگرش سنتي هستند و سنت هميشه مقابل تغيير مي ايستد. آنها توجه نمي کنند جامعه به سرعت در حال تغيير و حرکت است. وسايل ارتباط جمعي و موبايل يا تلگرام و اينستاگرام در حال تغيير فرهنگ هستند و بايد در نگرش خود تجديد نظر کنند. به جاي تغيير خود، شروع به حذف آدم هايي شبيه من که در جامعه بسيار زيادند مي کنند.
مرا بارها تهديد به مرگ کردند. شيشه هاي ماشينم را شکستند. فکر مي کنيد چرا دخترمان را از ايران برديم؟ مي ترسيديم از اين که به او هم صدمه بزنند. سي سال از عمر فيلمسازي من گذشته است و طي همه اين سي سال با ده ها مشکل و سنگ اندازي فيلم ساخته ام. گاه بيش از حد آزارم داده اند. من رنج زيادي کشيده ام بي آن که کسي باخبر شود اما حقيقتا چرا؟ فيلم هاي من را بررسي کنند و به من بگويند چه چيز مخربي در آنها وجود دارد؟ جز اين که زودتر از آنها متوجه آسيب ها شده ام و به جامعه اخطار داده ام.
با همه اين آزارهايي که مي بينيد، خسته نمي شويد؟ فکر نمي کنيد روزي اين کار را کنار بگذاريد؟
- خوشبختانه خانواده خوبي دارم که بخشي از سختي ها را در کنار آنها از ياد مي برم. از طرف ديگر معمارم، شغل ديگري هم دارم، نقاشي مي کنم. وقتي نمي گذارند فيلم بسازم، ساختمان مي سازم، رمان مي نويسم، نقاشي مي کنم. در مجموع نااميد نمي شوم. بنابراين احساس نمي کنم که به ته خط رسيده ام. البته سنم که بالا رفته، بيشتر از قبل خسته مي شوم.
با همه اينها من تغييري در نوع نگاه شما مي بينم. براي اولين بار در فيلم تان چند زن هستند که همگي مقصرند و کاري مي کنند که به ضرر زن ديگري تمام مي شود.
- اين شخصيت ها از دل قصه و کانسپت آن مي آيند. قصه اينطور ايجاب مي کرد. زن هاي قصه مقصر نيستند، تيپ هاي مختلف اجتماعي هستند که درام را شکل مي دهند. ما دايره اي را نشان مي دهيم که مَلي در نهايت در آن تنها مي ماند. زنان پيرامون مَلي قابل درک و گاه بي انگيزه اند. مادر مَلي زني دنباله روي همسر است و از خود اختياري ندارد. از آن تيپ بانواني که فقط بلدند بشورند و بسابند و سريال ببينند و نگران آبروي خانواده باشند.
او زن بدي نيست اما نادان است، به عمق ارتباط واقف نيست و در سطح زندگي مي کند. او همزمان با رنج کشيدن دخترش و بي توجه به او، نگران دختر سريالي است که در ماهواره مي بيند. مادرشوهر مَلي هم يک زن آسيب ديده و افسرده است. او از اين که هم درد پيدا کرده و يک نفر مثل جواني هاي خودش در طبقه بالا کتک مي خورد، حس بهتري پيدا کرده است، گرچه حتي يک لبخند هم نمي زند. او آينده مَلي است.

اما همراهي و دلسوزي هم با شخصيت اصلي ندارند؛ به هر حال چه از روي ناداني و چه از روي بدخواهي به او هيچ کمکي نمي کنند.
- دليل دارد. آنها صدمه ديده، مطيع و دنباله روي همسر هستند. هر فيلمي يک کانسپت و شخصيت محوري دارد. شخصيت محوري اين فيلم با قصه هاي ديگر فرق دارد. مَلي دختري است بسيار ساده با سقف کوتاه آرزوها. نهايت آرزويش اين است که شوهر کند و غذا بپزد و با هم پارک و سينما بروند. در «دو زن» سقف آرزوهاي فرشته بلند بود و براي همين جهت رسيدن به آنها مبارزه مين کرد.
اما نگاه تان حتي به مردها هم تلطيف شده. ما در جاهايي از فيلم براي پدر سيامک هم دلسوزي مي کنيم.
- بايد دلسوزي کنيد. من فکر مي کنم حتي بايد براي احمد «دو زن» دلسوزي کرد. او انسان بدبختي است که از ناتواني در برقراري يک ارتباط عاطفي با همسر خود رنج مي برد اما حاضر نيست عقايد خود را عوض کند. فيلمنامه بعدي ما چند شخصيت زن دارد که براي به دست آوردن زندگي بهتر، زندگي ها را به هم مي ريزند... قصه و کانسپت متفاوت شخصيت ها و روابط متفاوت را طلب مي کند و قرار نيست مثل فيلم هاي قبلي من باشد.
کانسپت اين فيلم خشونت خانگي است. براي اين که اين پديده را به صورت علمي بررسي کنيم. بايد شخصيت ها را مطابق با آن انتخاب و پرداخت کنيم. بايد شخصيت ها را مطابق با آن انتخاب و پرداخت کنيم. فيلمنامه «مَلي و راه هاي نرفته اش» گرچه ظاهر ساده و سهلي دارد، يکي از سخت ترين فيلمنامه هايي است که نوشته ام. مطالعات و تحقيقات ميداني مفصلي کردم و در ادامه مرحله به مرحله شکل گيري خشونت را در کنار پازل ارتباطي قرار دادم. اگر دقت کنيد شما کم کم با شخصيت ها آشنا مي شويد و گاه بدون آن کهاز آنها چيزي بدانيد، آنها را قضاوت مي کنيد. اما وقتي پازل شخصيت کامل شد، شما به چرايي هر يک از شخصيت ها پي مي بريد.
در اواسط قصه مي فهميد که چرا نير از خانه پدري فرار کرده و به شوهر بي دست و پاي خود پناه برده است. اواخر قصه مي فهميد که چه بر سر مادرشوهر مَلي آمده است. در ابتدا شما درباره او قضاوت مي کنيد اما در نهايت مي فهميد چه بر سر اين مادر آمده است. مطمئنا نگاه من تغيير نکرده است، فقط قصه ديگري را تعريف مي کنم. در «نيمه پنهان» و ديگر فيلم هاي من هم تيپ هاي مختلف زن ها را مي بينيد.
با اين که نير در اين خانواده مورد ظلم واقع شده و از اعضاي خانواده خود تنفر دارد، عجيب است که حرفي درباره رفتارهاي آنها به دوستش نمي زند و حداقل او را آگاه نمي کند.
- نير يک زن عامي است و منطق خودش را دارد. نبايد او را با يک زن دانا مقايسه کنيد. او مي گويد فکر مي کرده اگر سيامک زن بگيرد، اخلاقش خوب مي شود. اين منطق اغلب خانواده هاي طبقه متوسط است که فکر مي کنند با ازدواج کردن و در ادامه پدر يا مادر شدن، خلق انسان ها تغيير مي کند. غافل از اين که شخصيت انسان ها در کودکي پايه ريزي شده است و به سادگي دستخوش تغيير نمي شود. نير در کنار رنجش هايي که از برادر دارد، عاشق اوست و دوست دارد سيامک خوشبخت شود.
به همين خاطر وقتي برادر بچه از دست داده را در بيمارستان مي بيند، کت روي دوش او مي اندازد و کنارش براي دلداري و همدردي مي نشيند. در عين حال به مَلي اخطار هم مي دهد که خري مي خواي زن برادر من بشي! برو باهاش بگرد حالشو ببر. در عين حال دوست دارد، دختر خوبي زن برادرش شود. در نهايت با رنج هاي مَلي رنج مي کشد و او را براي بردن به درمانگاه، بيمارستان و پزشکي قانوني همراهي مي کند.
دختران حال حاضر جامعه ما با ديدن سکانسي که پليس دم در خانه مي آيد و قصد کمک به دختر دارد، از واکنش او متعجب مي شوند و اين سوال براي شان پيش مي آيد که چرا با اين که همه شرايط براي رهايي از آن موقعيت براي او وجود دارد، دختر از گفتن ماجرا به پليس خودداري مي کند. او چرا در شرايطي که هيچ پناهي ندارد، اين واکنش را از خود نشان مي دهد؟
- اين دختر اتکا به نفس و خودباوري ندارد. او فکر مي کند حالا اگر به پليس هم بگويد چه اتفاقي مي افتد و دوباره بايد به خانه اي که از آنجا رانده شده برگردد. فکر نمي کند که مي تواند کار کند و لقمه ناني براي خودش در بياورد. نداشتن اعتماد به نفس را از اولين واکنش هايي که نشان مي دهد مي توان به سادگي ديد. مَلي وقتي سيامک براي اولين بار صدايش را بلند مي کند، مي گويد صدايت را بلند نکن، آبروي مان مي رود. وقتي کسي ضعيف بار بيايد و خودباور نباشد، فکر مي کند نمي تواند از پس زندگي خود بربيايد. دختران جواني که در شبکه مجازي براي من کامنت مي گذارند و بعضا تحصيلات بالايي هم دارند، روي اين نکته تاکيد مي کنند که در ناخودآگاه شبيه مَلي هستند.
آنها فکر مي کنند همين که کسي از آنها خواستگاري مي کند، تاجي به سر آنها زده شده است. طوري بار مي آيند که منتظرند کسي از آنها خواستگاري کند. اين از عدم اتکا به نفس آنها ناشي مي شود. اين دختر در فيلم مي گويد چون من سبيل ندارم بايد از همه کتک بخورم. زن هايي که در خانواده خود خشونت را تجربه نمي کنند شک نکنيد که در جامعه به وفور آن را تجربه مين کنند. شما موقع رانندگي مورد خشونت کلامي واقع مي شويد چون سبيل نداريد. خيلي از مردان به خودشان حق مي دهند که رانندگي شما را مسخره کنند، يا به زنان متلک هاي زشت بگويند.
فحش هاي ناموسي را در نظر بگيريد، همه درباره مادر و خواهر است. چرا درباره پدر و برادر فحش ناموسي وجود ندارد؟ يا کم است اما تا دل تان بخواهد فحش خواهر و مادر و عمه و خاله! بنابراين زنان هم صدمه مي بينند و هم به آن عادت مي کنند و آن را امري عادي مي پندارند. در حالي که اصلا عادي نيست. باسوادترين دختران و به روزترين آنها به من مين گويند که ما مَلي هستيم. در حالي که کمترين شباهت را با مَلي دارند. مَلي اصلا از طبقه آنها نيست و به آنها شباهتي ندارد. آنها نقاط مشترک ظريفي با مَلي دارند که آنها را به مَلي نزديک مي کند و او را مي فهمند.

با تماشاي اين فيلم فکر مي کنم چنين دختراني که آنقدر ساده باشند در جامعه کم شده و دخترهاي زمان ما زرنگ تر و آگاه تر به حقوق خود هستند و حتي با خشونت بيشتري با طرف مقابل رفتار مي کنند. فکر نمي کنيد رفتار دختران امروز با مَلي متفاوت است؟
- براي ما يک نفر هم مهم است. ما براي اين که يک درام را شکل دهيم حتي اگر يک نفر هم اينطور باشد کار خود را مي کنيم. به صفحه اينستاگرام من برويد و کامنت ها را بخوانيد. دخترها با شدت با مَلي همذات پنداري مي کنند. مهم نيست که قصه اي که ما مي گوييم چند درصد جامعه را تشکيل مي دهد، که البته تشکيل مي دهد.
همين که هر کسي با بخشي از آن همزادپنداري مي کند کافيست. ما در فيلم سيستم خشن مردسالارانه را نقد مي کنيم که براي همه دختران و حتي پسران جوان قابل درک است. ما در فيلم قهرماني را نشان مي دهيم که معصوم است و تقاضاي بزرگي از زندگي ندارد. اين زن مي تواند شما را به ياد مادر، خاله، عمه يا حتي مادربزرگ تان بيندازد و همين براي ايجاد ارتباط با فيلم کافيست.
مَلي در پايان قصه، دچار جنون مي شود که آن رفتار را از خود نشان مي دهد يا اين که به طور خودآگاه اين کار را انجام مي دهد؟ از اين شخصيت با اين ويژگي ها اين مقدار خشم و خشونت بر نمي آيد.
- مصاحبه هاي زنان شوهرکش را بخوانيد. اغلب آنها در شرايطي قرار مي گيرند که يا بايد بکشند يا بميرند. آنها مي گويند در آن لحظه که همسرم را کشتم، همه بلاهايي که سرم آورده بود، جلوي چشمم بود، او را زدم تا مرد. اين رفتار از بازنواخت ذهني آنها ناشي مي شود. آنها مي دانند اگر همسرشان را نکشند، کشته مي شوند. سيامک مَلي را به بيابان برده است. مَلي مي داند که سيامک قصد کشتن او را دارد.
خيلي از قتل هاي ناموسي در بيابان اتفاق مي افتد و جسد زنان يا سوزانده مي شود و يا در چاه انداخته مي شود. بعد هم قاتل اعلام مي کند که زنم گم شده است. مطمئنم شما وقتي يک فيلم آمريکايي مي بينيد اين سوالات را از خودتان نمي پرسيد و با قصه همراه مي شويد. در ايران همه مي خواهند دليل رفتار براي شان واضح شود. شوهرکشي ها در ايران همه به صورت آگاهانه و عامدانه انجام نمي گيرد. اغلب اين زنان قصد انجام اين کار را نداشتند اما وقتي در فشار رواني قرار مي گيرند اقدام مي کنند.
مَلي اول يک ضربه مي زند. بعد از اين کار وحشت زده مي شود، چون آدم اين کار نيست. وقتي سيامک به او مي گويد مي کشمت، موبايل را پرت مي کند و شروع به زدن مي کند. مَلي وقتي اين کار را انجام مي دهد، مثل ديوانه ها قهقهه نمي زند. او گيج و منگ و پر از کينه انباشت شده است. بعد از زدن هم گيج تر و پريشان تر مي شود.
بعد از «آتش بس» که روانشناس در آن حضور پر رنگي دارد و در بيشتر سکانس هاي فيلم او را مي بينيم. عجيب است که در اين فيلم تنها به صداي کارشناس مرد اکتفا کرديد و تصويري از آن نمي بينيم.
- آقاي رئيسي روانشناس نيست، حقوقدان است. دليل انتخاب او اين است که زن هاي اين طبقه نه به مشاور حقوقي و نه به روانشناس مراجعه نمي کنند. ان جي اوهايي به اين منظور تشکيل مي شوند اما مي دانند که اين زن ها مايل به شناخته شدن نيستند، به همين دليل ارتباط بين آنها تنها از طريق صداست. اين خانم ها کارشناسان موسسه را هرگز ملاقات نمي کنند و تنها از طريق تلفن مشاوره مي گيرند.
کارشناس ها هم فقط از طريق تلفن راهنمايي مي کنند. نام اين موسسه خانه امن است. بعضي از کارشناسان اين موسسه در آلمان، فرانسه، کانادا يا هر نقطه اي از دنيا هستند که يک روز از عمرشان را به خانه امن مي دهند. شما به اين موسسه زنگ مي زنيد و شماره مي گذاريد و آنها با شما تماس مي گيرند، حتي شماره اي هم نمي افتد.
رفتار مَلي بعد از روز عقد با وجود دعوايي که با سيامک مي کند، عجيب است. او با اين که از رفتارهاي سختگيرانه سيامک باخبر شده به محل کار او مي رود، در حالي که بايد اين احتمال را بدهد که با رفتار تندتري از جانب او روبرو مي شود.
- مَلي دختري بي دست و پا و بي سر و زبان نيست. او بارها با سيامک به کافه رفته است. او مي خواهد بداند چرا سيامک اين رفتار را در شب عقد با او کرده است ولي نمي داند که اين عمل او باز هم به ضرر او تمام خواهد شد.
شما مَلي را هم مقصر مي دانيد؟
- البته، من به تئوري انتخاب خيلي اعتقاد دارم. ما تاوان انتخاب هاي خود را مي دهيم. مَلي هم تاوان انتخاب خود را مي دهد. اما مسئله اين است که اگر يک انسان عمل يا انتخاب اشتباه انجام داده، آيا بايد همه درها روي او بسته شود؟ فيلم مي خواهد خانواده ها، در خانه را براي آناني که انتخاب اشتباه کرده اند، باز کنند و او را در آغوش بگيرند. مَلي فقط بيست سال دارد. او انتخاب اشتباهي مي کند و تاوانش را مي دهد. نبايد اميد او نااميد شود.

خانواده مَلي مخالف سرسخت ازدواج آنها بودند اما ناگهان به اين کار رضايت مي دهند. اين راضي شدن به نظر شما کمي ناگهاني نيست؟
- برادر مَلي وقتي کلمه فرار را مي شنوند آن را تکرار مي کند، خانواده مي ترسد. اغلب خانواده ها خاطرات تلخي از فرار به ويژه دختران جوان دارند.
«مَلي و ...» اولين فيلمي است که روحيه جنگجويي شخصيت اصلي که زن هم هست کمتر از ديگر فيلم هاي تان است.
- بله، اين زن خاموش و پر از خشم است. کينه روي کينه انبار مي کند و در نهايت آدم مي کشد. اما فرشته «دو زن» نمي تواند، چون در هر مرحله از زندگي اش خواست هاي خود را با صداي بلند مطرح مي کند. اصطلاحي در روانشناسي وجود دارد بهت نام کوپن جمع کردن، که ما آن را هم در ملي هم در مادرشوهرش مي بينيم.
اين زن ها رفتارشان واکنشي نيست. اينها کينه روي کينه مي گذارند. کوپن هاي نفرت جمع مي شوند تا روزي که خرج شود. حال آن که فرشته «دو زن» کينه انبار نمي کند، چون حرف مي زند، خود را خالي مي کند. او خطرناک نيست و نمي تواند آدم بکشد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۰۵۳۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند/او برای برگشت از سفر، چندین قرار کاری گذاشته بود و قول داده بود برای دیدن خواهرش به زاهدان برود

روزنامه اعتماد نوشت: «ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است»، به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» این‌ها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است....

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.

خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود.

پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آن‌ها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • ستاره اینتر احترام میلانی‌ها را نگه می‌دارد
  • ادعای دختر پوراحمد درباره مرگ پدرش: نرفته بود که خودکشی کند | می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند/او برای برگشت از سفر، چندین قرار کاری گذاشته بود و قول داده بود برای دیدن خواهرش به زاهدان برود
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم نرفته بود شمال که خودکشی کند